به جرئت و محکم میگویم در طول زندگیام هر راهی رفتم و با هر مانع و مشکلی که مواجه شدم فقط تمرکزم روی یک چیز بود. اینکه جلوتر از خودم حرکت کنم. گاهی با تلاش بیشتر، گاهی با دانش عمیقتر، گاهی با رویارویی با چالشهای پیچیدهتر و گاهی با ورزش بیشتر.
چه آن وقت که بعد از سقوط در دره و شکستگی دست و کمر و انواع آسیبدیدگیها نمیتوانستم تمرینات بالاتنه انجام بدهم اما یک سال تمام به طور مداوم تمرینات پایین تنه را متوقف نکردم و چه آن زمان که در کشور آمریکا شروع به تمرین برای شرکت در مسابقات و کسب مدال کردم و چه آن وقت که کنار زمین کشتی در نقش مربی شاگردان را برای مسابقات جهانی تمرین میدادم … همیشه نگاهم به جلوتر از خودم بود.
من همیشه سرمایه گذاریهای آتی را به لذتهای آنی ترجیح دادم. باور میکنید جوانی بعد از کسب مقام قهرمانی کشوری قید چند روز تفریح در کیش به دعوت تربیت بدنی را بزند و در سالهایی که تجهیزات اسکی فقط توسط فدراسیون وارد میشد و اکثر ورزشکارها تجهیزات را کرایه میکردند، یک دست تجهیزات اسکی نو از دانشگاه به جای جایزه خود بگیرد؟
من آن چند روز تفریح و سفر را از دست دادم اما تا سالها با تجهیزات اسکیام لحظات مفرح دیگری را برای خودم به دست آوردم. همه میدانیم در نوجوانی و جوانی نه گفتن چقدر سخت است. حتی سختتر از نه گفتن به کیک خامهای در روز تولدت!
الان که خود به میانسالی رسیدم هم جز این نیست. اما اینبار با دفعات قبل یک فرق بسیار مهم دارد.

