داستان برند
چقدر مشتاق دیدن دوران پیری خود هستید؟

اگر الان در حال گذراندن دوران شیرین نوجوانی و جوانی باشید، احتمال دارد با نیشخندی از کنار این جمله بگذرید و فکر کنید حالا حالاها مانده تا به آن دوران برسید.
اگر به میانسالی نزدیک شده باشید، ممکن است با خواندن این جمله، دلتان ریخته باشد، ترسیده باشید و بخواهید هرچه سریع‌تر فرار کنید
اگر هم مربی و ورزشکار حرفه‌ای باشید ممکن است فکر کنید روبه‌رو شدن با آن دوران برای شما که کاری ندارد!
اما
اگر لحظه‌ای بتوانید خودتان را در شکل و شمایل آدمی تصور کنید که با شجاعت، قدرت و آمادگی کامل مشتاق روبه‌رو شدن با دوران پیری خودش است، آن موقع فکر می‌کنید زندگی‌تان چه شکلی بود؟
در هر سن و سالی که هستید، لحظه ای خود را در دهه ششم زندگی تان تصور کنید. وضعیت شما به کدام تصویر نزدیک تر است؟ پیری با عصا یا ویلچر، با پای ورم کرده، کمر گرفته و بدنی کرخت و ناتوان شده با روحیه‌ای مضطرب و ناامید و خموده؟
یا تصویر فردی که پا به سن گذاشته و بشاش با قامتی راست، قدم‌هایی استوار، توانمند به انجام کارهای شخصی مثل بلند کردن خریدها، بغل کردن بچه‌ها، قادر به بالا رفتن از پله‌ها و شیب‌هاست. بدون حسرت از ندیدن و نرفتن و انجام ندادن بسیاری از کارهایی که برای دیگران در آن سن و سال آرزوست.
هدف من این است که از جوانی و میانسالی برای این آینده آماده شویم.

30+ سال

تجربه ورزش و مربیگری

زندگی کردن با این سطح از شهامت فوق‌العاده نیست؟! درست مثل جنگجویی که با لبخندی بر لب، آرام و خونسرد منتظر است تا پا به میدان بگذارد. میدانی که خوب می‌داند برنده اول و آخرش خودش است.
شاید شنیدن این حرف‌ها از زبان من، برایتان عجیب باشد. شاید اینجایید تا فقط راه رسم رسیدن به بدن‌های مسابقه‌ای و تناسب اندام را بشنوید.
آخر چرا یک مربی حرفه‌ای بدنسازی با یک سابقه عریض و طویل در مسابقات جهانی و همراهی ورزشکاران از چم و خم گذراندن یک سالمندی متمایز باید صحبت ‌کند؟ مگر نباید تا جان در بدن هست تنها برای مسابقه و مدال‌آوری و بدن فیت و باربی شدن ورزش کرد؟
من همانی هستم که از چهارده سالگی داستان خودش را در ورزش حرفه‌ای شروع کرد. در انواع مسابقات مدال آورد، کسب و کار خود را در ورزش راه انداخت. تحصیلات آکادمیکش را تا مقطع دکتری ادامه داد. سال‌ها بازیکنان و ورزشکاران تیم‌های ملی را در رشته‌های مختلف مثل کشتی فوتبال و بسکتبال مربیگری کرد و در مسابقات جهانی حضور داشت و … خلاصه مسیر نرفته به جا نگذاشته است اما همیشه به قولی که به خودش داده متعهد بوده:

"جلوتر از خودت حرکت کن"

جلوتر از خودت بودن یعنی نه گفتن به آن چه مانع‌ات می‌شود تا با آینده‌ی با کیفیتی که لایق تجربه کردنش هستی ملاقات کنی.
من اینجا هستم تا شما کنار خود آن مربی‌ای را داشته باشید که با جان و دل تشویقتان می‌کند تا نه فقط در جوانی یا برای کسب مدال‌های جهانی که در تمام دوره‌های زندگی خود و با تمام چالش‌ها، همواره بتوانید با آگاهی و تندرستی جلوتر از خودتان حرکت کنید.

Never Ever Give Up
جلوتر از خودت حرکت کن و تسلیم نشو!

به جرئت و محکم می‌گویم در طول زندگی‌ام هر راهی رفتم و با هر مانع و مشکلی که مواجه شدم فقط تمرکزم روی یک چیز بود. اینکه جلوتر از خودم حرکت کنم. گاهی با تلاش بیشتر، گاهی با دانش عمیق‌تر، گاهی با رویارویی با چالش‌های پیچیده‌تر و گاهی با ورزش بیشتر.
چه آن وقت که بعد از سقوط در دره و شکستگی دست و کمر و انواع آسیب‌دیدگی‌ها نمی‌توانستم تمرینات بالاتنه انجام بدهم اما یک سال تمام به طور مداوم تمرینات پایین تنه را متوقف نکردم و چه آن زمان که در کشور آمریکا شروع به تمرین برای شرکت در مسابقات و کسب مدال کردم و چه آن وقت که کنار زمین کشتی در نقش مربی شاگردان را برای مسابقات جهانی تمرین می‌دادم … همیشه نگاهم به جلوتر از خودم بود.
من همیشه سرمایه گذاری‌های آتی را به لذت‌های آنی ترجیح دادم. باور می‌کنید جوانی بعد از کسب مقام قهرمانی کشوری قید چند روز تفریح در کیش به دعوت تربیت بدنی را بزند و در سال‌هایی که تجهیزات اسکی فقط توسط فدراسیون وارد می‌شد و اکثر ورزشکارها تجهیزات را کرایه می‌کردند، یک دست تجهیزات اسکی نو از دانشگاه به جای جایزه خود بگیرد؟
من آن چند روز تفریح و سفر را از دست دادم اما تا سال‌ها با تجهیزات اسکی‌ام لحظات مفرح دیگری را برای خودم به دست آوردم. همه می‌دانیم در نوجوانی و جوانی نه گفتن چقدر سخت است. حتی سخت‌تر از نه گفتن به کیک خامه‌ای در روز تولدت!
الان که خود به میانسالی رسیدم هم جز این نیست. اما اینبار با دفعات قبل یک فرق بسیار مهم دارد.

تا پیش از این همیشه با احتمال بالا می‌دانستم آن جلوتر چه در انتظارم است و برایش آماده می‌شدم. همه چیز تا حد زیادی برایم آشنا بود. یا لااقل بسیار شبیه و نزدیک شنیده‌هایم بود. حتی می‌دانستم اگر با حادثه‌ای در جوانی روبه‌رو شوم چطور ازش جلو بزنم. تا اینکه ناگهان متوجه شدم باید جلوتر از چیزی در زندگی خودم باشم که برای آن آماده نبودم!
چون کسی تا به حال از اینجای مسیر برایم نگفته بود. کسی برای اینجای مسیر آماده‌ام نکرده بود. کسی نگفته بود قهرمان دنیا هم که باشی به وقت میانسالی و پیری نگهداشت و ساخت حجم عضله و چربی‌سوزی چه کار سخت و طاقت فرساییست. کسی نگفته بود افراد فیت، لاغر و حتی ورزشکار هم به خاطر سال‌ها تمرینات اشتباه، سبک زندگی نامناسب و عدم آگاهی از فرم بدنی خود، در دوران میانسالی و پیری سر از جلسات طولانی فیزیوتراپی و درمان دردهای موضعی در می‌آورند .
آن مسیری از زندگی که ازش برایم صحبت کرده بودند انگار قرار بود در همان شور و هیجان و چابکی و اوجِ جوانی به پایان برسد. انگار نه انگار که بعد از جوانی به دوره‌ای دیگر از زندگی پا می‌گذاریم. دوره‌ای که پتانسل‌ها و محدودیت‌های خودش را دارد. همانطور که نیازهایمان در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی با یکدیگر متفاوت بود و نمی‌توانستیم به عنوان یک نوجوان در کلاس کودکان ورزش کنیم، در دوران میانسالی و پیری نیز به برنامه‌ی خاص و ویژه‌ی همان دوره نیاز داریم.
عادت‌ها، سبک زندگی ماشینی امروز، رژیم‌های غذایی، تبلیغات و … همگی هر لحظه به ما هجوم می‌آورند تا قانع‌مان کنند زندگی دو روز است و نباید لذت‌های آنی را فدای سختی و تلاش کرد. بله زندگی دو روز است اما چرا کسی نمی‌پرسد اصلا همین دو روز را چطور می‌خواهی زندگی کنی؟
علاوه‌بر تجربیات و تحقیقاتم الان که خود در دوران میانسالی هستم، با پوست و استخوان مشکلات و چالش‌هایی که که آدم‌ها در این دوران باید با آن‌ها دست و پنجه نرم‌کنند را درک می‌کنم و به خوبی می‌شناسم. می‌دانم کجا به کمک نیاز دارند. چه چیزهایی را باید بدانند و چه کارهایی را باید انجام دهند تا در میانسالی نیز جلوتر از خودشان باشند.